جدول جو
جدول جو

معنی حجاج ابن یزید - جستجوی لغت در جدول جو

حجاج ابن یزید
ابن یزید. از پدرش از پیغمبر بطور مرسل روایت آورده که: حاجات را از خوبرویان بخواهید. ابوالفتح ازدی او را ضعیف دانست. ابن قانع او را در زمرۀ صحابه شمرده. روایت کننده از حجاج، هشام بن زیاد است. و او ضعیف می باشد. (لسان المیزان ج 2 ص 179 و 180). در منابع اسلامی، صحابی فردی است که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر در دین اسلام باقی مانده است. صحابه از نخستین پیروان اسلام بودند که در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و بسیاری از احادیث پیامبر به واسطه آنان به نسل های بعد منتقل شده است. واژه صحابی به ویژه در فقه و اصول روایت حدیث اهمیت بالایی دارد.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ح بْ با)
ابن یزید، ابودسمه. تابعی است. در زنجیره انتقال علوم اسلامی، تابعی پس از صحابی قرار می گیرد. این افراد که موفق به دیدار پیامبر اسلام (ص) نشدند، از صحابه یاد گرفتند و از آنان پیروی کردند. تابعین در ضبط و نشر معارف اسلامی، به ویژه قرآن و حدیث، کوشیدند و برخی از آنان به مقام فتوا و اجتهاد نیز رسیدند. طبقه تابعین پلی میان عصر نبوت و عصر تدوین علوم اسلامی است.
لغت نامه دهخدا
ابن عبید. عسقلانی در قسم سوم اصابه آرد: و برخی ابن عتیک گفته اند. ادراک دارد، یعنی پیغمبر را اندکی درک کرده است. ابن کلبی گفت: وی شوهر ام جمیل هلالیه بود. که مغیره بن شعبه نسبت به او متهم شده بود. (الاصابه قسم 3 ج 2 ص 58). و نیز همو در قسم 1 اصابه چنین آرد: وی شوهر ام جمیله بود و درگذشت. پس مغیره با ام جمیله آمدوشد میداشت. ابوبکر به سال 17 هجری قمری گواهان بر این کار تهیه کرد... اما عمر بن شبه در اخبار بصره گوید: زنی که مغیره به او متهم گردید ام جمیله دخت عمرو بن افقم هلالیه است و اصل پدرش از ثقیف بود، و نام شوهرش حجاج بن عتیک بن حارث بن عوف بن وهب جشمی بود، و در ایام عتبه غزوان به بصره آمده و ’حائطالمسجد’ نزدیک بنی سلیم بدو واگذار شد، و چون داستان تهمت مغیره بن شعبه پیش آمد زوجه خود برداشت و به کوفه شد تا زمان ابوموسی اشعری که دوباره به بصره آمد و امارت برخی نواحی بدو واگذار شد. (الاصابه ج 1 ص 327 قسم 1)
لغت نامه دهخدا
ابن یزید بن معدی. کرب بن سلمه بن مالک بن حارث کندی. صاحب مرباع بنی هند. طبری گوید: وی و برادرش ابوالاسود بوفادت بنزد پیغمبر آمدند. ابن فتحون او را استدراک کرده است. (الاصابه ج 1 قسم 1 ص 330)
لغت نامه دهخدا